نوشتههای من
-
خاطرات بی.ار.تی.قسمت ششم
جا مانده اتوبوس شلوغ است و متراکم از آدم. جای سوزن انداختن نیست. پیادهشدن از سوارشدن سختتر است. در…
بیشتر بخوانید » -
بهار روستای من سربندان حلقه ارتباطی من و طبیعت
بهارروستای من سربندان، حلقه ارتباطی من و طبیعت بهار سربندان را بسیار دوست دارم و اگر یک سال نتوانم بهار…
بیشتر بخوانید » -
خاطرات بی.ار.تی .قسمت پنجم
پله امروز صبح به دفتر نمیروم. در ایستگاه دروازه دولت پیاده میشوم تا با مترو به بازار بروم. مثل…
بیشتر بخوانید » -
خاطرات بی.ار.تی.قسمت چهارم
ایثار اتوبوس نسبتاً خلوت است. یعنی اینکه آدمهای ایستاده متراکم و چسبیده به هم نیستند. یعنی اینکه آدمهای ایستاده…
بیشتر بخوانید » -
خاطرات بی.ار.تی قسمت سوم
پیری همه آدمها پیر میشوند بهجز ما. ما به عینه میبینیم همه آدمها هر روز که از عمرشان میگذرد…
بیشتر بخوانید » -
خاطرات بی.ار.تی. قسمت دوم
عشق گمشده سومین نفر صف هستم و مقابل درب اول ایستگاه بیآرتی منتظر ورود اتوبوس بهایستگاه ایستادهام. پشت سرم صفی…
بیشتر بخوانید » -
خاطرات بی.ار.تی
من،بقیه و بی . ار . تی من،بقیه و بی ار تی نام مجموعه ایست که طی سال ۸۸ و…
بیشتر بخوانید » -
کرمانج با مرام
کرمانج با مرام دربازگشت از سفر شمال ، استان گیلان ،ساعت نه شب بود که به شهر رودبار رسیدیم.تصمیم گرفتیم…
بیشتر بخوانید »